کولهپشتی یک مهاجر: روایت مهدیس از تجربه مهاجرت به هلند
قبل از اینکه این مقاله را شروع کنیم، از مهدیس عزیز صمیمانه سپاسگزاریم که به ویزانیل اجازه داد تا این تجربیات خالص و مفید را از کولهپشتی پربارش، با شما عزیزان به اشتراک بگذارد. سلام به همه دوستان عزیز، به خصوص دانشجوها و همراهان جدید در مسیر مهاجرت! به مناسبت بازگشایی دانشگاهها و مهاجرت کلی از دوستای جدیدمون، تصمیم گرفتم تو چند تا پیام توی هفتههای آینده، از تجربههای شخصی خودم به عنوان یه مهاجر براتون بگم. این تجربهها اتفاقاً اصلاً تخصصی نیستن، خیالتون راحت! اینکه چطور دانشگاه پیدا کنیم، چه بورسیهای بگیریم و قصه خونه چی میشه رو که زیاد شنیدیم و حرف زدیم. اما اینکه چطور تو هلند دووم بیاریم، رشد کنیم و اصلاً دیده بشیم، کمتر کسی ازش گفته.- یه نکته کوچیک: هر جا بعداً یه چیز جدید یا تکمیلی یادم اومد، به همین پیامها اضافه میکنم.
- این حرفا رو با هشتگ #کولهپشتی_مهاجر براتون مینویسم. اسم بهتری براش پیدا نکردم، ولی تو این حرفای خودمونی، چیزایی گفته میشه که باید یه نسخه ازشون تو کولهپشتی هر کدوممون باشه.
- این پیامها احتمالاً بیشتر به درد دانشجوها میخوره.
۱- تعمق و تفکر پیش از مهاجرت
اول از همه اینو لازمه بگم که هرگز و هرگز بنا نیست حرفهای من شما رو از مهاجرت بترسونه یا ناامیدتون کنه. ابداً. من چون خودم به شکل چشمبسته و بسیار رویایی(شما بخونید احمقانه!) مهاجرت کردم، دلم نمیخواد کسی تجربهی مشابه من رو داشته باشه. لطفاً هر چیزی که مینویسم رو فقط به شکل یه روایت از یه آدم معمولی بخونید. شاید یه روزی به کارتون اومد.
چندتا نکته رو هم همین اول بگم که سوء برداشت نشه:
از مهاجرتم پشیمونم؟
خیر، بهترین تصمیم زندگیم بود.آیا از موقعیتم ناراضیم؟
خیر، حتی توی رویا هم نمیتونستم موقعیت امروز و تعاملات فعلیم رو تصور کنم.پس چی؟
من قصدم صرفاً افزایش آگاهیهای قبل مهاجرته. دقیقاً چیزی که خودم نداشتم.
سوالاتی که پیش از مهاجرت خوبه که از خودمون بپرسیم:
قبل از اینکه پاتو تو این مسیر بزرگ بذاری، یه لحظه وایسا و از خودت این سوالات مهم رو بپرس. با صداقت جواب دادن بهشون میتونه حسابی آمادت کنه برای چالشهایی که قراره باهاشون روبرو بشی:
- من تو جعبهابزار مهارتهام چی دارم؟ آیا مهارتهای من همسو با مهارتهای یک متخصص هلندی تو حوزهی خودم هست؟ چقدر طول میکشه خودم رو تقویت کنم؟
- من دقیقاً هدفم چیه؟ میخوام به چی برسم؟ ددلاین هر کدوم از اون اهدافم حدوداً کی هست؟ آیا فقط میخوام از اون خفقان فرار کنم و به آزادی برسم یا نه، یه هدف محکمتری دارم که بشه براش چند سال جنگید و شکست خورد و بازم دووم آورد؟
- کشور مقصد (در اینجا هلند) چه امکاناتی رو به فردی با شرایط و بکگراند من میده؟ حق و حقوق من چیه؟ چه امکاناتی برای من به رسمیت شناخته میشه؟
- آمادهی اتفاقات غیرمترقبه چه تو کشور مقصد و چه کشور ایران هستم؟ ابزاری برای کنترلش دارم؟ آیا اصلاً تحت کنترل منه؟
- حدود وظایف من تا کجاست؟ چه چیزهایی اعتبار پرمیت دانشجویی من رو به خطر میندازه؟
- آمادهی از دست دادن تمام پیوندهای عاطفی و اجتماعیم هستم؟ بلدم با تنهایی خودم کنار بیام؟ با مقولهی تنهایی مطلق (خیلی مطلق!) آشنایی دارم؟
- آمادهام که برای چند سال اول، چند پله به عقب برگردم؟ اگر تو ایران شاگرد ممتازِ بیرقیب بودم، اینجا رقبای من سرسختن. اگر خونه و ماشین اختصاصی خودم رو داشتم، اینجا زمستونها توی ایستگاه قطار باید بلرزم. اگه تو زندگیم برای پول هرگز کار جنرال نکردم، ممکنه مجبور شم ۸ ساعت تو مکدونالد، ایستاده کار کنم. جوری که از گزگز پا شب تا صبح خوابم نبره. ذهنم برای این همه تغییر آمادهست؟
- از خودمراقبتی چیزی میدونم؟ بلدم خودم رو ناز کنم؟ صدای جسم و روحم رو میشنوم؟
اینا تنها یه گوشه کوچیک از چیزاییه که باید قبل از مهاجرت تحصیلی و یا کاری بهشون فکر کنیم. امیدوارم این حرفا، کولهپشتی ذهنتون رو برای این سفر بزرگ پربارتر کنه!
۲- ارائهی خود در محیط جدید در مسیر مهاجرت
خب بنا به هر دلیلی و با هر میزان پیشآگاهی ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم. باید یادمون بمونه که ما مهاجرت میکنیم تا زندگی با کیفیت بیشتری رو تجربه کنیم. یعنی؛ آزادانه حرف بزنیم و بدون ترس خودمون رو ارائه بدیم و همواره نسبت به تغییر مثبت اوپن باشیم. ابداً قرار نیست چون ما مهاجریم و اقلیت این جامعه به حساب میایم، هرچی به ما گفتند درست باشه یا هر رفتاری که با ما کردند لابد که پسندیده هست و هر قانون و پروتوکلی شایستهی اطاعتِ بیچون و چرای ما. نه! ما در عین حال که به شکل کامل به قوانین هلند پایبندیم؛ اما در مقابل رفتار نامناسب (ولو فقط برداشت شخصی ما) سکوت نمیکنیم.
۱- ما مرز خودمون رو مشخص میکنیم.
مثلاً من تو محیط کار و به شکل کاملاً متضاد با زندگی شخصیم، گارد بسیار محکمی در مقابل آقایون دارم. مزهپرونی، شوخی بیجا و تعریفهای نامتعارف همیشه بیجواب میمونه. محیط کار باید برام امن و رسمی باشه.
۲- ما نیازها و انتظاراتمون رو میگیم.
مثلاً من محیط شاد برام جزو الزاماته کارمه. داشتن آزادی و ابتکار عمل تو هر مرحله از پروژه برام عین اکسیژن واجبه و من حتی همهی اینها رو روز مصاحبه هم به کمیته میگم.
۳- ما نقطه ضعفهای غیرشخصیمون رو به اشتراک میذاریم.
مثلاً من آدم به شدت استرسی هستم. من توانایی هندل کردن چند کار رو با هم ندارم. یعنی نمیتونم هم مقاله بخونم و هم به شوخی همکارم تو اتاق ریاکشن نشون بدم. همون ابتدا میگم که توجه نکردن منو رو حساب بیعلاقهگیم نذارن.
۴- ما نقطه قوتهامون رو هم بلند و باافتخار میگیم.
مثلاً من راه بنبست تو زندگی برام معنی نشده و از نظر من همیشه یه راهی هست. من سرعت کار کردنم دو برابر آدمهای نرماله(دلیلش هم دقیقاً همون تمرکز یکبعدیمه. یه جا نقطه قوته، یه جا نقطه ضعف)
و در آخر هم اگر به دلایلی راجع موضوعی علاقهای به صحبت نداریم، بدون ترس از قضاوت یا هرچیزی اینو بیان میکنیم. مثلاً من تو هفتهی اول جنگ اخیر، خیلی راحت به همکارام گفتم من هنوز حسهای درونی خودم رو نشناختم و الان بلد نیستم اونا رو به کلمه بیارم. و مرور این موضوع تو محیط کارم برام خوشآیند نیست. ولی ممنون که به فکر منید.
چون هلندین، از ما بالاتر نیستند.
چون زبان بهتری بلدن، از ما بالاتر نیستند.
چون پاسپورت قدرتمندتری دارن، از ما بالاتر نیستند.
اگه همهمون و با توجه به شخصیت خودمون بتونیم بدون ترس خودمون رو معرفی کنیم، تقریباً میتونیم مطمئن باشیم که از نظر ذهنی محیط امن و کمچالشی خواهیم داشت.
3 Responses
سلام
چقدر گرم و صمیمی
مفید بود و دلگرم کننده (فکر میکردم هر کسی مهاجرت میکنه از ایرانیا و ارتباط با اونا بیزار میشه)
خداروشکر هنوز هم آدمایی هستند که دنیارو جای قشنگتری برای زندگی میکنند.
ممنون مهدیس عزیز
خیلی لازمه این حرف ها زده بشه چون فرهنگ کاری ما با فرهنگ کاری اینجا کمی متفاوته، و ممنون ازتون. من اگه مشکلی نداشته باشه یه نظر منتقدانه هم بدم، فکر میکنم این مانترای اینکه «چون هلندی هستن از ما بهتر نیستن»، یکم بی دلیل و شاید اصلا اشتباهه مطرح کردنش، چون اصلا نباید دید «ما و اونا» باشه، جامعه ی هلند خیلی اینترنشناله و ما هم بخشی از همین جامعه هستیم. من شخصا تاحالا اصلا فکر هم نکرده بودم به این موضوع که فلان همکار چون ملیت دیگه ای داره بهتره یا بهتر نیست، احتمالا چون اصلا حس نکردم این نگاه رو از طرف همکاری هم. اگر چیزی هست احتمالا توی ذهن ماست، و ما واقعا باید متوجه باشیم که احتیاجی نداریم هرروز خودمونو به همکاری و یا حتی به خودمون ثابت کنیم همش و هی دستاوردامون رو بشماریم و نمره بدیم.
سلام و درود
ممنونم از پیام و نظرت. لذت بردم از رویکرد قدرتمند و منطقیت.
قطعاً که وقتی متنی برای مخاطب زیاد مینویسیم همهی مواردش برای همه صدق نمیکنه. و این اتفاقاً تایید بر تنوعه افکاره که از قضا پیش برنده هم هست. اما متاسفانه تبدیل “آنها” به “ما” بین مهاجرها داستان درازی داره و ارتباطی هم به مای ایرانی نداره. بخشی از حرفهام احتمالاً به شکل ناخودآگاه برگرفته از کارم و مصاحبههاییه که تو این چند سال با مهاجرها داشتم.
اما حتماً و در تایید حرفات این کولهپشتی تازه خریده شده و قراره حالا حالاها در مورد خیلی چیزا مثل فرهنگ تحصیل و کار تو هلند+ تابوها+ قوانین ساده و روزمره و … بنویسم.